بيا
اي مرا آزرده از خود، گر پشيماني بيا
نغمه هاي ناموافق گر نمي خواني،بيا
تا كه سر پيچيدي از راه وفا، گفتم:برو
جز وفا اكنون اگر راهي نمي داني،بيا
يك نفس با من نبودي مهربان اي سنگدل
زان همه نامهرباني، گر پشيماني بيا
تاب رنجوري ندارم، در پي رنجم مباش
گر نمي خواهي كه جانم را برنجاني،بيا
خود تو داني، دردها برجان من بگذاشتي
تا نفس دارم،اگر در فكر درماني بيا
دشمن جانم تو بودي، درد پنهانم ز توست
با همه اين شكو ه ها، گر راحت جاني بيا
(مهدي سهيلي )
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
(محمدعلی بهمنی)
نظرات شما عزیزان:
|